بيت المال
بيت
المال: محلّ نگهدارى اموال عمومى.
بيت
المال به مكانى گفته مىشود كه اموال عمومى متعلّق به همۀ مسلمانان در آنجا فراهم
و نگهدارى مىشود تا در مصالح آنان صرف گردد. عنوان «بيت المال» بر خود اموال نيز
اطلاق مىگردد. در كلمات فقها عنوان ياد شده بر محلّ نگهدارى اموال متعلّق به قشر
خاصّى از مسلمانان همچون خمس و زكات و نيز بر محلّ نگهدارى اموال ويژۀ امام عليه
السّلام همچون انفال، اطلاق شده است. از اين عنوان در بابهاى زيادى نظير طهارت،
صلات، زكات، خمس، حج، جهاد، تفليس، سبق و رمايه، طلاق، لقطه، ارث، قضاء، شهادات،
حدود، قصاص و ديات، سخن رفته است. مهمترين محورها و موضوعات مربوط به اين عنوان
عبارت است از:
طبق آنچه از كتابهاى
فقهى گذشته و حال برمىآيد، مهمترين منابع درآمد بيتالمال عبارتاند از: زكات،
صدقات، خمس، انفال، غنايم، فىء، خراج، جزيه، عشور، ارث بدون وارث و اموال نامشروع
كارمندان دولت.
از
موارد بالا، خمس و زكات داراى مصارف اختصاصى هستند و چگونگى اخذ و جايگاه مصرف
آنها در شرع مقدس تعيين شده است، اما ديگر موارد چنين نيستند و حاكم اسلامى
مىتواند درباره ميزان مالى كه گرفته مىشود و همچنين موارد مصرف آن تصميم بگيرد.
زكات
زكات در لغت به معناى
پاك كردن و پاكى و نشو و نما است، چنان كه در قرآن كريم مىخوانيم:
قد
افلح من زكيها
هر
آينه رستگار شد، آن كس كه نفس خويش را از پليدىها پاك گردانيد
زكات
و صدقه در قرآن كريم به يك معنا آمده است؛ پرداخت زكات موجب بركت مال و پاكى نفس
از رذيلت بخل و پاكى از گناه مىشود.
زكات،
مقدار مالى است كه توانگران بايد به تهى دستان بدهندزكات از وظايف مالى مسلمانان،
و ادايش بر آنان واجب است. چنانچه از پرداخت داوطلبانه آن خوددارى ورزند، حاكم
اسلامى مىتواند با اعمال قدرت آن را بگيرد.
موارد
زكات در قرآن كريم ذكر نشده است و فقيهان با استناد به روايتهاى دينى آنها را مشخص
كردهاند، هر چند كه در اين باره اتفاق نظر ندارند اما بيشتر آنان بر اين باورند
كه زكات تنها به موارد نه گانه زير تعلق مىگيرد:
- از
حيوانات: شتر، گاو، گوسفند؛
- از
فلزها: طلا و نقره؛
- از
محصولهاى كشاورزى: گندم، جو، خرما و كشمش.
هر
كدام از اقلام ياد شده هرگاه به اندازه معينى برسد، بايد زكات آن را پرداخت.
در
مقابل، شمارى ديگر از فقيهان بر اين باورند كه موارد زكات تنها به موارد نه گانه
ياد شده محدود نيست. اينان معتقدند كه زكات تنها امر عبادى نيست تا مؤمنان با اداى
آن وظيفه دينى شان را انجام داده باشند، بلكه امرى عبادى - اجتماعى است. به اين
معنا كه هم مردم از نظر شرعى موظفاند زكات مالشان را بپردازند و هم دولت اسلامى
حق دارد كه اگر مردم از اداى داوطلبانه آن خوددارى ورزند، زكات را به اجبار بگيرد؛
زيرا برآوردن نياز نيازمندان بر عهده دولت است و او مىتواند براى رسيدن به اين
هدف در صورت لزوم به زور متوسل شود، و در واقع، آن حقى را كه خداوند براى تهيدستان
در اموال توانگران قرار داده است، بستاند و به صاحبانش بپردازد.
همچنين
حاكم و دولت اسلامى حق دارد اقلامى را هم كه مشمول اين قانون يعنى زكات است، تعيين
كند. همان گونه كه پيامبر خدا - صلى الله عليه و آله - با توجه به وضعيت توليدهاى
اقتصادى آن روز سرزمين عربستان، زكات را در موارد نه گانه قرار دارد و مردم را از
پرداخت زكات ديگر اقلام معاف فرمود.
گذشته
از دلايلى كه طرفداران نظريه دوم براى اثبات ديدگاه خود اقامه مىكنند، طرفداران
نظريه انحصار زكات در اقلام نه گانه در برابر اين پرسش قرار دارند، كه اگر كشورى
اسلامى، اقتصادى صنعتى داشت و يا محصولهاى كشاورزى آن از اقلام نه گانه نبود و يا
اگر بود و به حد نصاب نرسيد، در آن صورت تكليف مستمندان و تهيدستان چه خواهد شد؟
زكات
از جمله درآمدهاى بيتالمال است كه مصرف خاص دارد و كسانى كه مستحق آن هستند، در
قرآن كريم مشخص شدهاند، آنجا كه مىفرمايد:
انما
الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها و المؤلفة قلوبهم و فى الرقاب و
الغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل فريضة من الله و الله عليم حكيم
صدقات
(زكات) براى فقيران و مسكينان و كارگزاران جمع آورى آن است و نيز براى دلجويى
شدگان و آزاد كردن بندگان و قرض داران و انفاق در راه خدا و مسافران نيازمند، و آن
فريضهاى است از جانب خدا، و خدا دانا و حكيم است.
زكات
به نوبه خود بر دو نوع است: نوع اول به ثروت مسلمانان تعلق مىگيرد كه دربارهاش
سخن گفتيم، اما نوع دوم به اشخاص مسلمان تعلق مىگيرد و زكات فطره نام دارد. طبق
احكام اسلامى، بر هر مسلمانى در هر سن و سالى واجب است كه در پايان ماه مبارك
رمضان و هنگام ورود به ماه شوال، مقدار مالى را به عنوان «زكات فطره» به فقيران و
تهيدستان بدهد.
خمس
بر طبق فقه شيعه، دادن
خمس در هفت مورد واجب است:
1 - غنايم
جنگى؛
2 - معادن؛
3 - آنچه
از دريا به غواصى بيرون آيد؛
4 - سودى
كه از تجارت و زراعت به دست مىآيد؛
5 - مال
حلال كه با حرام آميخته شده باشد؛
6 - گنج؛
7 - زمينى
كه ذمى از مسلمان مىخرد.
بر
اساس نظريه فقيهان شيعى، خمس به شش قسمت تقسيم مىشود، سهمى براى خدا، سهمى براى
پيامبر - صلى الله عليه و آله - و سهمى براى امام معصوم - عليهالسلام - كه اين هر سه در روزگار ما از آن امام زمان - عجل
اللَّه تعالى فرجه الشريف - است. سه سهم ديگر به يتيمان، مستمندان و در راه
ماندگانى مىرسد كه نسب شان از سوى پدر به عبدالمطلب مىرسد كه به آنان سيد
مىگويند.
جزيه
جزيه سرانهاى است كه
از سوى مسلمانان به عهده «اهل ذمه» قرار داده مىشود، بنا به نقلى زمان تشريع اين
قانون به غزوه تبوك برمىگردد.
هنگامى
كه پيامبر - صلى الله عليه و آله - عازم جنگ با روميان بود و سپاه در منطقه تبوك
اردو زد، آيه زير نازل شد و حكم گرفتن جزيه را ابلاغ كرد:
قاتلوا
الذين لايؤمنون بالله و لا باليوم الآخر و لاتحرمون ما حرم الله و رسوله و
لايدينون دين الحق من الذين اوتو الكتاب حتى يعطوا الجزيه عن يد و هم صاغرون
با
كسانى كه اهل كتاباند و به خدا و روز قيامت ايمان نمىآورند و چيزهايى را كه خدا
و پيامبرش حرام كرده است، بر خود حرام نمىكنند و دين حق را نمىپذيرند، جنگ كنيد
تا آنگاه كه به دست خود در عين خوارى جزيه بدهند.
پس
از آن، هر يك از گروههاى اهل كتاب يعنى يهوديان، مسيحيان و زرتشتيان كه قصد
داشتند بر دين خودشان باقى بمانند، شرايط ذمه را مىپذيرفتند و در حقيقت، به تبعيت
دولت اسلامى درمىآمدند و سالانه ماليات سرانهاى را به عنوان جزيه مىپرداختند.
دولت نيز در قبال آنان وظيفه داشت در برابر تهاجم بيگانگان از جان و ناموسشان دفاع
كند و محيطى امن و آرام براى آنان فراهم سازد.
در
اينجا ممكن است اين پرسش پيش آيد كه آيا روزگار كنونى هم بايد از اهل ذمه جزيه
گرفت؟
به
اين پرسش چندين پاسخ مىتوان داد:
1.در دوران نخستين اسلام گروههايى از اهل كتاب از پرداختن
جزيه معاف بودند، مثل مسيحيان نجران و بنىتغلب؛
2.در گرفتن جزيه بايد به اين نكته توجه شود كه مسلمانان
بايد در ازاى آن خدمات ويژه امنيتى انجام دهند. بنابراين، در صورتى كه دولت اسلامى
خدمت امنيتى خاصى براى اهل كتاب انجام ندهد، گرفتن جزيه را نيز مجاز نداند؛
3.امروزه همان طور كه اقليتهاى اهل كتاب در كشورهاى اسلامى
زندگى مىكنند، اقليتهاى مسلمان نيز در ميان ديگر ملتها زندگى مىكنند، بىگمان
گرفتن جزيه، آنان را نيز وادار خواهد ساخت شرايط ويژهاى را عليه مسلمانان وضع
كنند كه ممكن است موجب خوار شدن آنان شود؛
4.در دورانى كه گرفتن جزيه رايج بود، جزيه پردازان از
پرداخت ديگر مالياتهاى معمول در جامعه مثل زكات معاف بودند، در حالى كه در روزگار
كنونى اهل كتاب نيز همانند ديگر شهروندان به دولتهاى اسلامى ماليات مىپردازند.
البته
نپرداختن جزيه با ديگر مقرراتى كه اهل ذمه بايد رعايت كنند، ارتباطى ندارد. مثل
اين كه بر شمار مكانهاى مذهبىشان نبايد بيفزايند، به قرآن توهين نكنند، به زنان
مسلمان تعرض نكنند و همچنين با آنان ازدواج نكنند.
لازم
به يادآورى است كه جزيه در دوران فتوحات، يكى از منابع عمده درآمد بيتالمال را
تشكيل مىداد، زيرا شمار جزيه پردازان دولت اسلامى بسيار زياد بود.
نكته
قابل ذكر ديگر اين كه در صورت مسلمان شدن اهل ذمه، جزيه از آنان ساقط مىشود و به
جاى آن زكات پرداخت مىكنند؛ زيرا جزيه در حقيقت مالياتى است كه به جاى زكات
دريافتى از مسلمانان، از غير مسلمانان گرفته مىشود.
خراج
خراج مالياتى است كه بر
زمينها قرار داده شده است. برخى پنداشتهاند كه خراج همان جزيه است ولى بررسىهاى
دقيق نشان مىدهد كه چنين ترادفى ميان اين دو وجود ندارد.
ماوردى
درباره خراج و جزيه و تفاوت آن دو مىنويسد:
جزيه
و خراج دو حقاند كه خداوند ازمشركان به مسلمانان رسانده است، اين دو در سه مورد
با هم مشتركاند و در سه مورد تفاوت دارند. موارد اشتراكشان عبارتند از:
هر دو از مشركان و به منظور
خواركردنشان گرفته مىشود؛
هر دو از اموال فىء هستند و در
راه اهل فىء به مصرف مىرسند؛
هر
دو با حلول سال واجب مىشوند و نه پيش از آن.
مواردى
كه با يكديگر تفاوت دارند عبارتند از:
جزيه به نص قرآن مقرر شده است ولى
خراج به اجتهاد؛
كمترين
ميزان جزيه در شريعت مشخص شده و بيشترين آن با اجتهاد معين مىشود، در حالى كه
كمترين و بيشترين خراج هر دو با اجتهاد تعيين مىشود؛
جزيه با بقاى بر كفر گرفته مىشود
و با پديد آمدن اسلام ساقط مىشود، در حالى كه خراج در كفر و اسلام مىتواند
برقرار باشد.
پيش
از بيان تفصيلى مبحث خراج اشاره به دو نكته ضرورى مىنمايد:
نكته
اول: درباره گرفتن خراج به معناى اصطلاحى و يا موارد مصرف آن در قرآن كريم چيزى
نيامده، هر چند كه لفظ خراج آمده است. از اين
رو تنها مأخذ و منبع مورد استناد فقيهان، سيره رسول خدا - صلى الله عليه و آله -
بود كه آن هم بسيار محدود است.
نكته
دوم: چنان كه مىدانيم، در شبه جزيره عربستان، زمين كشاورزى اندك است و مردمش در
هنگام ظهور اسلام، جز در جاهايى مثل مدينه، خيبر، فدك، وادى القرى و تيماة از راه
دامدارى و تجارت روزگار مىگذرانيدند. بنابراين، طبيعى بود كه با نظام زميندارى،
آشنايى چندانى نداشته باشند.
از
اين رو، پس از فتح سرزمينهاى آباد و قابل كشت در برابر مسالهاى قرار گرفتند كه نه
در شريعت پاسخ آن به روشنى آمده بود و نه خودشان در اين كار پيشينهاى داشتند، اين
بود كه با همان شيوه معمول در سرزمينهاى فتح شده رفتار كردند و سعى داشتند كه اين
كار با سيره پيامبر - صلى الله عليه و آله - نيز مغايرت پيدا نكند.
پس
از فتح ايران، مسلمانان مانده بودند كه آيا زمينهاى زراعى را نيز مانند ديگر غنايم
تقسيم كنند، يا آن كه همچنان در اختيار صاحبانشان بگذارند و سالانه مبلغى را به
عنوان خراج دريافت و به نفع عموم مسلمانان هزينه كنند.عُمَر ده تن از صحابه
پيامبر - صلى الله عليه و آله - را به حضور طلبيد و با آنان به رايزنى پرداخت. او
كه با تقسيم كردن زمينها مخالف بود در برابر آنان چنين استدلال كرد:
عدهاى
تصور مىكنند با تقسيم نكردن زمينها بين جنگجويان مسلمان به آنان ظلم كردهايم.
در حالى كه ملاحظه مىكنيم، پس از فتح زمينهاى كسرا چيز ديگرى براى فتح باقى
نمىماند و درآمد ديگرى در پيش نخواهيم داشت. در صورتى كه مخارج زيادى را بايد
تحمل كنيم؛ زيرا حفظ حدود و ثغور اين مملكت عظيم، احتياج به بودجه ثابتى دارد كه
بتواند مخارج آن را چه در حال و چه در آينده تأمين كند.
به
نظر من تنها راه تأمين آن جلوگيرى از تقسيم زمينها بين مسلمانان است.مىخواهم زمينها را
براى تمام مسلمانان نگاه دارم و اهالى آن را با برقرارى خراج كه يك درآمد هميشگى
براى مسلمانان خواهد بود، در آن زمينها بگمارم تا با اطلاعاتى كه دارند، آن را
مانند سابق بهرهور نگاه دارند.
به
اين ترتيب، وى كه پيشبينى مىكرد، اداره كشور گسترده مسلمانان در آينده به
خزانهاى پر نياز دارد، ترجيح داد كه زمينها را در اختيار صاحبانشان باقى بگذارد و
در عوض درآمدى سرشار و پيوسته را نصيب بيتالمال كند.
زمينهايى
كه در دوران فتوحات به تصرف مسلمانان در مىآمد، سه دسته بود:
1. زمينهايى كه با جنگ و قهر و غلبه مىگرفتند؛
2. زمينهايى كه بدون جنگ و خونريزى به تصرفشان در مىآمد؛
3. زمينهايى كه صاحبانشان
اسلام مىآوردند.
هر
كدام از زمينهاى بالا حكم جداگانهاى داشتند، ولى بيشترين درآمد مسلمانان از طريق
زمينهاى دسته اول بود. وجود چنين زمينهايى بيتالمال مسلمانان را انباشته كرد و
پشتوانه مالى مطمئنى برايشان فراهم آمد.
عُمَر
پس از فتح سرزمين «سواد»سراغ كسى را گرفت كه در مسايل زمين و زميندارى تجربه كافى
داشته باشد. عثمان بن حنيف به او معرفى شد. بلافاصله در پى او فرستاد و فرمان داد
تا خراج زمينها را تعيين كند. مالياتى كه در روزگار حيات وى از اين راه به دست
مىآمد، صد ميليون درهم بود.
خراج
به نوبه خود دو نظام دارد: نظام مقاسمه و نظام التزام. در نظام مقاسمه، كسى كه
زمين را در اختيار مىگيرد موظف است بخشى از محصول را به دولت بدهد، خواه كم باشد
يا زياد، اما در نظام التزام، آنان موظفند سالانه مبلغى را به دولت بپردازند، خواه
زمين را كشت كرده باشند يا كشت نكرده باشند، و يا اين كه زمين عايدى داشته يا
نداشته است.
يكى
از نويسندگان اهل تسنن، جهان اسلام را در دوران كنونى به دو بخش عمده تقسيم كرده و
نوشته است:
همه
سرزمين عراق از جمله كويت، ايران، هند، پاكستان، افغانستان، تركستان، بخارا
سمرقند، زمينهاى سرزمين شام، تركيه، مصر، سودان، شمال آفريقا، همه زمين خراج
محسوب مىشوند؛ زيرا كه با زور فتح شدهاند. و مردم آن خواه مسلمان و خواه كافر
بايد خراج بپردازند و مسلمانان چنانچه پس از پرداخت خراج محصول زمينشان به حد نصاب
برسد، زكات نيز بايد بپردازند. فقط مسلمانى كه بتواند با دليل و سند ثابت كند زمين
او "عشرى"است از
پرداخت زكات معاف است و تنها بايد يك دهم محصول خود را به عنوان زكات بپردازد.
اما
شبه جزيره عربستان به انضمام يمن و اندونزى، جنوب شرق آسيا و امثال آن، اينها زمين
عشرى هستند و از آنها خراج دريافت نمىشود و تنها از محصولاتى كه به حد نصاب
مىرسد و مشمول پرداخت زكات مىشود، بايد زكات بپردازند.
انفال
واژه «انفال»، جمع نفل،
در لغت به معناى زيادى هر چيز است. چنان كه روزههاى مستحبى را هم براى اين كه
زياده بر واجب است، نافله مىگويند. اما در اصطلاح فقه، از ديدگاه شيعه انفال به
دو گونه مال اطلاق مىشود:
1.اموالى كه بدون جنگ و خونريزى به دست مسلمانان مىرسد،
زمين باشد يا غير زمين؛ و اگر زمين باشد، خواه كافران از آنجا كوچ كرده باشند و يا
اين كه با دست خود آن را تحويل مسلمانان داده باشند.
2.اموال فىء يعنى اموالى كه مالكى براى آنها شناخته نشده
باشد، از قبيل قله كوهها، بستر رودخانه، خرابههاى متروكه، آباديهايى كه ساكنانش
هلاك شدهاند و اموال كسى كه وارث ندارد، املاك پادشاهان در صورتى كه به زور از
كسى نگرفته باشند، معادن و چيزهايى از اين قبيل.
قرآن
كريم درباره انفال مىفرمايد:
"يسألونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فاتقوا الله
و اصلحوا ذات بينكم و اطيعوا الله و رسوله ان كنتم مؤمنين"
از
تو درباره انفال مىپرسند، بگو: انفال متعلق به خدا و پيامبر است، پس اگر مؤمن
هستيد از خداى بترسيد و روابط ميان خود را اصلاح كنيد و از خدا و پيامبرش فرمان
بريد.
طبق
آيه شريفه، مالكيت انفال از آن خدا و پيامبر اوست، اما پس از پيامبر به اعتقاد
شيعه به امامان پس از وى انتقال مىيابد، البته از آن جهت كه در مسند امامت قرار
دارند.
روايتهاى
شيعى حاكى از آن است كه بهره بردارى از انفال منوط به اجازه حاكم اسلامى است و به
استناد تعلق آن به عموم، هيچ كس نمىتواند به طور خودسرانه از آن استفاده كند.
امام
صادق - عليه السلام - فرموده است:
الانفال
ما لم يوجف عليه بخيل و لاركاب، او قوم صالحوا، او قوم اعطوا بايديهم و كل ارض
خربة و بطون الاودية، فهو لرسول الله - صلى الله عليه و آله - و هو للامام من
بعهده يضعه حيث يشاء.
انفال
آن چيزى است كه برايش اسب نتازانده و ركاب نزده شده باشد، يا با مردمى مصالحه كرده
باشند، يا مردمى با دست خود بخشيده باشند و همه زمينهاى ويران و درون دشتها، اينها
از آنِ رسول خدا - صلى الله عليه و آله - است و پس از او به امام پس از وى مىرسد
تا به هر جا بخواهد، اختصاص دهد.
متأسفانه
با كنار نهاده شدن امامان شيعى از رهبرى حكومت اسلامى، انفال نيز در اختيار نا
اهلان قرار گرفت و به جاى آن كه در راستاى تأمين منافع همگان مورد استفاده قرار
گيرد، در سياهه اموال و املاك شخصى ستمگران قرار گرفت.
املاك دولتى
يكى از مهمترين منابع
درآمد بيت المال، املاك و مستغلات دولتى است كه به دو بخش عمده تقسيم مىشود.
الف
: املاك و مستغلاتى كه در اختيار دولت است و كارمندان دولت براى انجام وظايف ادارى
خود از آن استفاده مىكنند؛
ب
: املاكى كه نظارت آنها بر عهده دولت است ولى منافع آن به عموم مردم، اعم از دولتى
و غير دولتى، تعلق دارد، و شامل موارد زير مىشود:
يك:
اراضى آباد سرزمينهاى فتح شده؛ اين زمينها از آن همه مسلمانان است و زير نظر حاكم
اسلامى اداره مىشود، چنين زمينهايى به تصرف كسى در نمىآيد و عوايد حاصل از آنها
صرف عموم مسلمانان مىشود، و به نسل خاصى هم اختصاص ندارد؛
دو:
زمينهاى باير سرزمينهاى فتح شده؛ اين زمينها ملك دولت اسلامى است و حاكم مسلمانان
حق دارد كه آن را براى آباد كردن در اختيار كسى قرار دهد و درآمد حاصل از آن را به
مصرف عموم برساند.
سه:
زمينهاى باير دارالاسلام؛ اين زمينها ملك امام است كه در ازاى دريافت خراج آنها
را در اختيار افراد قرار مىدهد تا آباد كنند؛
چهار:
زمينهاى موقوفه؛ نظارت بر اداره اين زمينها با حاكم اسلامى است، با آن كه موارد
مصرف آن از سوى وقف كننده تعيين مىشود، ولى در هر حال عوايدش به نوعى به عموم
مىرسد؛
پنج:
ساحل درياها؛ ساحل درياها از آنِ حاكم اسلامى است و درآمد حاصل از آن صرف عموم
مىشود.
شش:
جنگلها؛ جنگل يكى از بزرگترين ثروتهاى طبيعى است كه علاوه بر منافع ويژه اقتصادى
در وضعيت عمومى آب و هوا نيز مؤثر است. اسلام مالكيت جنگلها را در اختيار دولت
اسلامى قرار داده و منافع آن را براى عموم مىداند.
هفت:
درهها و قلههاى كوهها؛
هشت:
صفايا؛ و اقطاع پادشاهان؛ املاكى كه از پادشاهان به تصرف مسلمانان در مىآيد،
چنانچه غصبى باشند، به وسيله حاكم اسلامى به صاحبش باز مىگردد و چنانچه غصبى
نباشد در مالكيت حاكم خواهد بود ولى منافع آن به عموم مىرسد؛
نُه:
معادن؛ معادن اعم از فلزهايى كه قابليت ذوب شدن دارند، مثل طلا، نقره، سرب، مس،
آهن و چه آنهايى كه مايع يا مانند مايع هستند مثل نفت و جيوه و چه معادن جامد، همه
در اختيار حاكم اسلامى است و دولت، يا خود، آنها را استخراج مىكند يا آن كه به
بخش خصوصى مىسپرد. در هر حال، منافع آنها در راه مصالح عموم به مصرف مىرسد؛
ده:
آبها؛ شامل رودخانهها و درياچهها.
عشور
ديگر منابع درآمد
بيتالمال، عشور است و آن، مالى بود كه از بازرگانان خارجى گرفته مىشد.
نقل
شده است كه عمرو بن عاص به عُمَر گزارش داد كه وقتى مسلمانان در سرزمينهاى كفر به
تجارت مىروند، يك دهم مالشان را از آنان مىگيرند، عمر دستور داد تا به عنوان
مقابله به مثل، از بازرگانهاى خارجى كه به منظور تجارت به سرزمينهاى اسلامى
مىآيند نيز يك دهم قيمت كالايشان گرفته شود. البته دريافت ماليات از بازرگانان تنها به اين مورد محدود نشد، بلكه
از بازرگانان مسلمان و اهل ذمه نيز ماليات دريافت مىشد. البته ميزان آن كمتر بود.
گفتنى
است، هر چند كه مسلمانان جزيرةالعرب مردمانى تجارت پيشه بودند، اما اشتغال به جهاد
آنان را از اين كار باز مىداشت. علاوه بر آن، درآمدشان از طريق غنايم به
اندازهاى زياد بود كه رغبتى به تجارت نشان نمىدادند.بنابراين، درآمد
بيتالمال از اين راه چندان چشمگير نبوده است.
ارث بدون وارث
از ديگر درآمدهاى
بيتالمال ارث بدون وارث است. چنين اموالى از ديدگاه فقهى جزو انفال به شمار
مىآيد كه اختيار آن با امام است. در
تاريخ اسلام اين قانون بسيار مورد سوء استفاده قرار گرفته است. به اين ترتيب كه
حكمرانان ستمگر براى تصاحب اموال كسانى كه از مكنتى برخوردار بودند، سعى داشتند
آنان را بدون وارث قلمداد كنند و تحت عنوان اموال متعلق به بيتالمال، مواريث را
مصادره كنند.
برخى
از حكمرانان به طور رسمى ميراث مردم را تصرف مىكردند و در اين راه هيچ گونه منع
قانونى و شرعى نيز نمىشناختند، مثل سيف الدوله حمدانى. نقل شده است كه ابو حسين
على بن عبدالملك قاضى منصوب از سوى وى در حلب ارث مردم را مصادره مىكرد و مىگفت:
مرده ريگ از آنِ سيفالدوله است و به ابوحسين، حق العملى بيش نمىرسد.
گويا
اين كار چنان شيوعى داشته است كه ترك آن از سوى پادشاهان و حكمرانان فضيلت محسوب
مىشده است، چنان كه مقدسى درباره ركن الدوله و ديگر اميران ديلمى گويد: «با وجود
سياستهاى عجيب و رسمهاى زشت، متعرض ميراث مردمان نمىشدند.»
يا از كارهاى نيك عميدالجيوش (م: 410) حاكم
بغداد اين را نقل مىكنند كه يكبار مالى هنگفتى بازمانده از تاجرى مصرى نزد او
آوردند و گفتند كه وارث ندارد. عميد گفت: «آنچه مال دولت نيست در خزانه حكومت
نمىگذاريم، بماند تا خبر صحيح معلوم شود.» پس از مدتى برادر متوفى از مصر آمد و
نامهاى همراه داشت كه نشان مىداد صاحب ميراث است. به در خانه اميرالجيوش رفت و
مدارك را تسليم كرد و مال را تحويل گرفت. پس از آن كه به مصر بازگشت، داستان را در
جمع گفت و به عميد دعا كرد. همه مردم به صداى بلند آمين گفتند و ثنا خواندند. و
خبر به عميد رسيد و خوشحال شد.
اموال نامشروع
كارگزاران و كارمندان دولت
اموالى كه حكمرانان و
كارمندان دولت با سوء استفاده از موقعيت خود كسب مىكنند - خواه از اموال دولتى
باشد و يا از اموال مردم - نامشروع و حرام است. چنين اموالى در صورتى كه صاحب آن
قابل شناسايى باشد به او باز مىگردد وگرنه به نفع بيتالمال مصادره مىشود.
البته
چنين نيست كه متصديان امور اموال مردم را هميشه با استفاده از زور تصرف كنند، بلكه
آن را در قالب هايى مثل رشوه و هديه (حق و حساب) دريافت مىدارند كه حساسيت
برانگيز هم نباشد.
رشوه
رشوه مالى را گويند كه
واليان، كارگزاران، قاضيان و يا كارمندان در قبال كارسازى براى اشخاص از آنان
دريافت مىدارند.
از
ديدگاه شرع مقدس اسلام دادن، ستاندن و واسطه شدن براى اين كار گناه و مالى كه از
اين راه كسب مىشود، حرام است.
رسول
خدا - صلى الله عليه و آله - فرموده است:
لعن
الله الراشى و المرتشى و الماشى بينهما.
لعنت
خدا بر رشوه دهنده و رشوه گيرنده و واسطه ميان آنها
اياكم
و الرشوة فانها محض الكفر و لايشم صاحب الرشوة ريح الجنة.
بپرهيزيد
از رشوه، كه همانا كفر محض است و اهل رشوه بوى بهشت را استشمام نمىكند.
رشوه، گاه براى انجام كارى گرفته مىشود كه رشوه گيرنده
موظف است آن را انجام دهد و گاه براى انجام ندادن يا به تأخير انداختن يك وظيفه
گرفته مىشود. در هر حال، مالى كه از راه رشوه به دست آيد، حرام است و بايد به نفع
بيتالمال مصادره شود.
ماليات
امروزه ماليات يكى از اقلام
بزرگ درآمد دولتها را تشكيل مىدهد و دولتهاى اسلامى نيز از اين امر مستثنا
نيستند. تنوع درآمدهاى جامعه و نيز خدمات عمومى گوناگونى كه دولتها ارائه مىدهند
و از همه مهمتر تأمين امنيت، ايجاب مىكند كه به وجوه شرعى بسنده نشود و بخشى از
درآمد مردم، بر طبق قانون به نفع دولت دريافت شود در راه مصالح كشور مصرف شود.
مصارف بيت المال:
از
آنچه در منابع بيت المال گفته شد روشن مىشود كه مصارف آن نيز- برحسب نوع منابع از
حيث عموميت و خصوصيت- متفاوت است.
منابعى
كه به عموم تعلّق دارد، در مصالح مسلمانان اعمّ از فرهنگى، سياسى و غير آن صرف مىشود
و منابعى كه به امام عليه السّلام تعلّق دارد طبق نظر و صلاحديد ايشان به مصرف مىرسد.
مصارف
منابع نوع دوم، خاص است و تنها به كسانى كه تحت يكى از عناوين مشخّص قرار دارند،
تعلّق مىگيرد .به نمونههايى از مصارف نوع نخست اشاره مىكنيم.
1.
متصدّيان برقرارى نظم و امنيت در جامعه مانند حاكمان و واليان، قضات
و منشيان آنان، نيروهاى
نظامى و انتظامى -
كه تماموقت در خدمت جهاد و آماده بر اين امر هستند-، كارشناسان تقسيم اموال
مشترك، حسابدار
بيت المال و اجراكنندۀ حدود.
در
اينكه استحقاق و ارتزاق از بيت المال براى قشرهاى ياد شده منوط به نياز آنان است
يا براى هر فردى كه انجام دادن كار بر او واجب عينى (--> وجوب عينى) نيست و از
سوى حكومت عهدهدار آن شده، جايز مىباشد، اختلاف است (--> ارتزاق).
2.
اقامه و احياى شعائر و آموزههاى دينى همچون پرداخت مستمرى به مؤذّن،
امام جماعت، معلّم قرآن، اعزام
افراد به حج و زيارت قبر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در صورتى كه ترك آن- به جهت
عدم تمكّن مالى- موجب تعطيلى حج و زيارت گردد.
3.
نيازمنديهاى مرتبط با مصالح عمومى مانند خريد ساز و برگ جنگى بهمنظور تقويت و
تجهيز بنيۀ دفاعى مسلمانان،
يا مصالح شخصىاى كه بهگونهاى مرتبط با مصالح عمومى است به شرط آنكه تدارك آن از
راه ديگر ممكن نشود و اهمال آن نيز جايز نباشد، مانند نفقۀ خانوادۀ بىسرپرست
شهدا، هزينۀ
ازدواج افرادى كه نيازمند ازدواج هستند ولى تمكّن مالى ندارند، نفقۀ زنى
كه شوهرش غايب است و كسى كه نفقۀ او را تأمين كند ندارد، هزينۀ كفن
و دفن مردۀ مسلمانى كه مالى نداشته و كسى نيز عهدهدار آن نشده است، نفقۀ سادات
نيازمند در صورت عدم كفاف سهم آنان از خمس و نفقۀ
لقيط (كودك پيدا شده) در صورتى كه مالى نداشته باشد و كسى نيز تبرّعا عهدهدار آن
نشود.
4.
جبران زيان و خسارت وارد بر مسلمان از ناحيۀ اشتباه حاكم در حكم در صورت مقصّر
نبودن وى، مانند آنكه به سبب حكم حاكم، مالى از مسلمانى تلف شود يا عضوى از وى به
جهت قصاص قطع گردد. در اين موارد، غرامت از بيت المال پرداخت مىشود و نيز براى
جلوگيرى از پايمال شدن خون مسلمانى كه به اشتباه كشته شده و امكان پرداخت ديۀ او
از سوى عاقله به سبب عجز يا عدم وجود آنان منتفى است، ديۀ وى از بيت المال پرداخت
مىگردد.
بنابر
قول مشهور در قتل عمد يا شبه عمد، در صورتى كه قصاص قاتل به سبب مرگ يا فرار وى
ممكن نباشد و امكان پرداخت ديۀ او از مال قاتل و نيز نزديكان و خويشان وى وجود
نداشته باشد، ديه از بيت المال پرداخت مىشود.
متولى بيت المال: امام عليه السّلام و نايب او متولى بيت المال
است و هرگونه صلاح ببيند آن را در مصالح مسلمانان هزينه مىكند. حاكم
جائر حقّ تصرّف در بيت المال ندارد؛ ليكن در صورت تصرّف و هزينه كردن آن در مصالح
مسلمانان در اينكه ذمّهاش برى مىشود يا ضامن خواهد بود، اختلاف است. البتّه اگر
سلطان جائر از بيت المال چيزى به كسى ببخشد، به قول مشهور گرفتن آن بر وى جايز مىباشد
بلكه بر جواز ادّعاى اجماع شده است.
سرقت از بيت المال: كسى كه از
بيت المال دزديده است اگر مقدار سرقت شده به اندازۀ سهم سارق از بيت المال يا كمتر
از آن باشد، حدّ سرقت بر او جارى نمىشود ؛ ليكن اگر بيشتر باشد يا حقّى از بيت
المال نداشته باشد، در فرض رسيدن ارزش مال سرقتى، يا مقدار مازاد بر حقّش به حدّ
يك چهارم دينار (مثقال شرعى طلا) و بيشتر، در جريان عدم جريان حدّ سرقت اختلاف
است.برخى
قدما بر جريان حدّ سرقت (قطع انگشتان) ادّعاى اجماع كردهاند.